خاطراتت به لب تاقچه ی قلب من است
یاد تو ورد زبان و دل غمخوار من است
دور گشتی تو ولی از همه نزدیکتری
هر شب از خواب من انگار که داری گذری
خواب دیدم که تو در حال عبادت هستی
سوی قبله دل خود را به حریمش بستی
دل من خواست در آغوش کشد قلب تو را
تا به یکباره فراموش کند غم ها را
چون سفر کردی و رفتی به بلندای بهشت
قلم و کاغذی آورد و برای تو نوشت
خاطرم هست در آغوش تو بودن ها را
یا کمی قبل سر دوش تو بودن ها را
گرچه دوری و من از دور سلامت دادم
نرود مهر تو تا روز ابد از یادم
لحظه ها بی تو برایم چقدر سخت گذشت
غم ده ساله ات انگار که صد سال گذشت
نظر 5
امیر عاجلو 07 تیر 1400 10:42
درود بر شما
علیرضا محمدی سرچشمه یی 07 تیر 1400 19:01
سپاس????????
علی مزینانی عسکری 07 تیر 1400 14:33
سلام و عرض ادب
غمگین اما زیبا سروده اید
احسنت
محمد خوش بین 07 تیر 1400 19:20
سلام و دروها
بسیار پر احساس و زیبا
کاویان هایل مقدم 08 تیر 1400 09:35
دستمریزاد و کلامتان تابنده