درون چشم ها بنگر بخوانی قصه هایش
نمی بیند به قصد حس آرامش ، نگاهش
هزاران قصه دارد پلک هایش مثل برگی
که در قابی، شکوه بی نظیر از برج هایش
به تقدیر نفس گیر، برای دیدن زیبا مناظر
به یکباره عیان سازد به زشتی کوله بارش
جمال هرچه رسوایی ، قساوت بوده عریان
شکسته قاب ها بهر نمایش های دیوارش
همان یک رود ویرانگر ، به فصل سبز باران
که حاصل، مرگ غنچه در مسیر آب راهش
چه شد آن رود آرامی که جاری در مسیرش
به بازی شاپرک ها، قاصدک ها در کنارش
چرا آخر ببینند چشم های ما ز احوال بد ما
نبینند از مناظر جلوه زیبا، کنار رنگ هایش
سروده شده توسط : ادریس علیزاده
آذر ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 15 آذر 1400 08:56
.مانا باشید و شاعر
ادریس علیزاده 16 آذر 1400 00:00
درودتان باد