زندگی همچو دروغ و یک سرابی بوده است
بردگی ما به دنیا عین خوابی بوده است
بعدعمری رفته اکنون حال و زارم آشنا
بندگی کردن به همراه عذابی بوده است
حال میفهمم که بیهوده گذشته زیستن
پرسش من عاقبت بر بی جوابی بوده است
چونکه بشکافند قلبم را درونش بنگرند
رنگ خونم ازهمه رنجش شرابی بوده است
جای اکسیژن تنم غم ها تنفس می نماید
رنگ پژمرده درون یک نقابی بوده است
مخزن این سینه من پرشده از رنج وفور
حاصل پیکار من گویی حبابی بوده است
من نگویم که خوشی خاطره ننوشت برام
لیک بدبختی ما همچو عقابی بوده است
سروده شده توسط : ادریس علیزاده
۳۰ دی ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 03 بهمن 1400 01:37
سلام ودرود
ادریس علیزاده 03 بهمن 1400 12:30
درود