شرم دارم که ببینم رخ پژمرده او
ناتوانم که ببینم حس آزرده او
او که یک همدم و دل باخته پر تب و تاب
نگرانم ز همان قصد بد آورده او
چون که بیش از طلب ناز نیازش شده بود
مهر خود باز اسیر دل افسرده او
چون به طاووس ، نمود از سر زیبایی، پر باز
بیش تکرار ، بریخت از پر سرخورده او
دگر از جلوه فقیر است مرا جذب کند
نا شنیده که من آن عاشق دل مرده او
گرچه ظاهر ارزدم قدری ز زیبای رخش
باطنم در اصل دارد حکم پرورده او
من که محتاجش شدم اکتون به عشق
روز و شب ذاتم نمایی از غم خورده او
ادریس علیزاده ۱۶ شهریور ۱۴۰۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 17 شهریور 1401 00:07
درود بزرگوار ا
ادریس علیزاده 17 شهریور 1401 23:48
درود
احسان بابادی 17 شهریور 1401 06:30
درود بر شما
ادریس علیزاده 17 شهریور 1401 23:48
درود