من خیلی جنگیدم و مشت می کوبندم به سختیا
بعضی وقتا می باختم ولی وایمیستادم دوباره رو پاهام
می گفتی منو دست هیچکی نمی دی ولی
لااقل بی انصاف می سپردی دست خدا
از وقتی که رفتی از هرچی آدمه بدم میاد
هیچکی جز تو نمی تونست منو بلند کنه ها
چی شدش اون همه وعده وعیده هات؟
چی شدش اونهمه مردنات برام؟
دلم می خواست یه بار تب کنم لااقل
ببینم چه شکلی و چقدر می میری برام
حالا که رفتی سقوط من اما
شده یکی از اون رویا قشنگات
اگه می خوای بری برو کاریت ندارم
درمون زخمم شده سوزوندن عکسا
توقع داری همه خاطره ها رو بریزم دور؟
باشه...با رفتنت روحمم کردی تو گور
مرسی که تنهاییای دنیا رو ریختی رو سرم
حتی اگه برگردی فک نکنم بشناسمت اصلا
یه کاری کردی که حتی از خوابیدنم بدم میاد
شبا بیدار میمونم زل می زنم به در و دیوار
تو چقدر قوی بودی که منه محکمو کشتی
بهت حسادت می کنم، با این حرفم برو و خوش باش
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 20 اسفند 1400 23:31
درود بزرگوار ا
سمیه محرمی گندوان 21 اسفند 1400 11:03
سپاسگزارم