زخمی از دردم ولی محتاج یاران نیستم
خارها روییده در چشمم بیابان نیستم
این تن انسان نباشد جز دگر یک مشت خاک
کوچه ای هستم که مختومِ خیابان نیستم
همه شب سجدهکنان یاری بیگانگان را خواهم
بیگمان آن لحظه دیگر من مسلمان نیستم
میزنم ساز و دهل بر در و دیوار وجود
با همه شور و شرم درگیر عصیان نیستم
در نماز صبح سیاسی میشود شعر اما
طالب فیضام دگر مشتاق زندان نیستم
برگ هارا باد برد و خاک را باران درید
گل به بار آوردهام هرچند که باران نیستم
حس شعر و شاعری هم گر بگیرم روزی
خاک پای حافظ ایران زمین هم نیستم
تخلص=نوژا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 فروردین 1401 20:56
درود و سلام موفق و مانا باشید