خدا قبل از ردا دادن به مهدی در امامت
نمود اعجاز خود آشکار به انسان از کرامت
به عیسی در تولد داد مقامی در نبوت
به گهواره سخن گوید نبی هستم به امت
به یحیای نبی وحی کرد به هنگام طفولت
کند حجت تمام با منکران از هر جهالت
زمان کودکی موسی نهان کرد ، دید فرعون
امان باشد ز طاغوت و زمامداران ملعون
حکیمه خاتون اینگونه بیان فرموده مولودش
که مهدی سجدهِ رب کرد در آن هنگامهِ بودش
و دستش را به بالا برد و گفت من بنده ی رَبم
شهادت می دهم که من به دین حضرت حَقم
گواهی می دهم احمد رسول و عبدِ الله است
امیر المومنین پیشوای عالم هم یدالله است
امامانِ قبل از من همه حق اند و زهرا حق
منم که آخرین حجت ز سوی حق شدم در حق
امام عسگری فرمود که مهدی مخفی خواهد بود
از او کین داره طاغوتها مکانش سری خواهد بود
از این که شیعیان خارج شوند از شک و تردیدها
چهل تن از بزرگان را تجمع کرد به مجلس ها
به آنان این چین فرمود که جمع کردم شماها را
به رازی آشکار گردید ، ببینید مهدی ما را
از او پرسید به هر آن چه توان و اطلاع دارید
دگراو را نخواهید دید بجز مجلس که جا دارید
به فرموده بزرگان جمع شدند در مجلسی اَعلا
درآن هنگام به مجلس شدبه امر حضرت مولا
همه دیدندکه نورآمد بمجلس شوق و شور آمد
به ظاهر کودکی پنج ساله اما کل نور آمد
به لب داشت خنده ای انگار محمدبود درمجلس
شجاعت به امیرالمومنین داشت آن گل نرجس
نجابت زاده بود انگار که زهرا بود به همراهش
کرامت از حسن داشت و کریمی بود به دامانش
ولی چشمان اوغم داشت حسین بودعلت آن غم
مسلم بود که مهدی هم به ارباب داره صد ماتم
به پیشانی نشانی از سجود بود ، حضرت سجاد
به علم هم که به باقر بود همه صیدند او صیاد
زدانش همچو صادق بود،مجهول ها را معلوم داشت
تمام خشم تسلیمش به کاظم حکم کاظم داشت
رضا بود چهره ی ماهش به مهرورزی تلاطم داشت
جواد مانند بود احوالش حوائج های قائم داشت
هدایت گر چو هادی بود و سیمایش الهی بود
امامش عسکری بود و به دریایش چو ماهی بود
بزرگان چون چنین دیدند که تا آنوقت نمیدیدند
بزرگی را رها کردند بزرگی آن چنین دیدند
به نوح داد عمر طولانی نگویند مهدی شد فانی
به ابراهیم غم ذبح داد غمِ مهدی ، حسین دانی
به آدم کارت قرمز داد امامت را کند عصمت
علی را گر شناسد او بهشت گردد به او قسمت
سوال ها را شروع کردند جواب داد مهدی آنها را
بزرگان سجده افتادند که لرزاند مهدی تن ها را
فقط رب لایق سجده است و من هم ساجد اویم
به مانند علی جدم که عبد بود عبد آن کُویم
به پایان چون رسیدمجلس کسی دیگر ندید رویش
به چشم ها اشک شد جاری نداریم آدرس کویش
اگر دل تنگ او گشتید روید در کربلا سویش
به چشم او را نمی بینید ولی احساس کنید بویش
عجب شعری سرودی حافظا تقدیم مهدی کن
دوباره عهد ببند با او در آن عهد ، عهد مهدی کن
قوی باش و نلرزان دل تو مشغول طبابت باش
به عهد در عهد او مانی از اربابت شفاعت باش
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 14 اردیبهشت 1401 16:30
درود و سلام موفق و مانا باشید
حافظ کریمی 30 امرداد 1401 16:33
درود هااال
حافظ کریمی 18 اردیبهشت 1401 00:27
سپاس فراوان