قاتلی شهر کرج حکم قصاص نفس گرفت
ولیِ دم بِقصاص راضی و حکم باقی گرفت
ریش سفیدان و بزرگان همه کاری کردند
غیر مقبول و تقاضای قصاص را کردند
روز اجرای مراسم به مکافات عمل
در حضور همگان جزا به اجرای عمل
چوبه ی دار مهیا و طناب گردن
قاتل آمد به قصاص قتل مقتول کردن
مادر و خواهر و بستگان قاتل گریان
سجده کردند و نمودند تن خود را عریان
چهره ها پیر شده و دلها پریشان بودند
التماس گونه زمین چنگیده گریان بودند
ناگهان چند نفری بقچه ی دربسته ای را
به طمانیه رساندند ولی دم بقچه ای را
بوی یاسش همه جا پخش شده بقچهِ سرخ
بقچه را با ادبی خاص گرفت آن دل سرخ
مادر پیری گرفت بقچه ی خوش بویی را
بقچه را وقتی گشود گریه کنان میگفت وا
پرچم سرخ حسینی بودا از بارگاهش
کربلا آمده بود هدیه ای بر اصحابش
جای چادر به سر انداخت و دوان چوبه دار
گردن آزاد نمود مادر داغ داری ز دار
همچنان روی سرش پرجم سرخ رنگ حسین
گفتا بخشیدم و جانت بده در راه حسین
این حسین کیست که آن پرچم سرخ حرمش
زندگی میده به قاتل که قرار است عَدمش
حافظا خوشبختِ عالمها تویی و شیعیان
یا حسین گویان و یا حیدر نشانهای جهان
۵شهریور ۱۴۰۱/ طبیب حافظ کریمی(لسان الحال)
☆☆☆ نکته مهم داستان واقعی:
قاتلی به حکم دادگاه و تایید دیوان عالی کشور به قصاص محکوم
و روز اجرای حکم خادمین حرم رضوی پرچم بارگاه امام حسین
را با تشریفات خاص به مادر مقتول میدهند تا رضایت دهد
مادر مقتول........ رضایت میدهد.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 06 شهریور 1401 09:54
لطیف و دلنشین
حافظ کریمی 06 شهریور 1401 10:11
درود و هزاران درود بر شما
سپاس بیکران و آرزوی بهترینها برای شما