فرو نِه از غریبان دیدهیِ مستانهیِ خود را
که از امواجِ او گم کرده افسر خانهیِ خود را
تو کوته مو، بری دلهایِ دین ارشادِ تهران هم
شرر شمعی بسوزد قلبِ هر پروانهیِ خود را
نه پا خواهم نه دستی، دست وا کن ای کمر باریک
شهیدان داده هرمز گونهات جانانهیِ خود را
((خموشان را محرک بر سر گفتار آرد
گره کن زلف تا کوته کنم افسانهیِ خود را))
که چون سرچشمه در هر چیز را بر اوجِ آن گفتند
گذاری برج قامت، لب نهم پیمانهیِ خود را؟
به تابستان زمین از هجرِ خورشیدش عرق ریزد
ز هجرت سوختم هر دم بده آن لالهیِ خود را
فصیحی را تو شاعر ساختی با رفتنت، ماهم
تو بازا تا کند آن دم گلستان، لانهیِ خود را
مهدی فصیحی رامندی
توضیح بیت ۶: در تابستان (یک تیر) زمین بیشترین فاصله را از خورشید دارد و در زمستان این فاصله به کمترین حد خود میرسد.
برخلاف تصور عموم، پدیدار شدن تابستان و زمستان ربطی به دوری و نزدیکی خورشید نسبت به زمین ندارد. بلکه عوامل دیگری چون موقع جغرافیایی و عمود یا مایل تابیدنِ خورشید دخیل میباشند.
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 05 تیر 1401 10:51
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید