محبت مرد و عالم را ستم شد.
پدر را بر پسر مهرش چه کم شد.
برادر از برادر گشته بی زار.
چرا رفتارها شد مثل کفتار.
در این عالم چرا رحمی نباشد.
نمک بر زخم من پیوسته پاشد.
همه سر کرده ایم در پول وبازار.
نمی خواهد کسی باشد که غم خوار.
دگر من خسته ام از کار مردم.
ز جو کی حاصلت باشد که گندم.
فقط پول و فقط پول وفقط پول.
زمانه گشته است در این مسیر غول.
الا مردم محبت را بکارید در دل هم.
ز دیدار شما افزوده گردد نه چنین کم.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 10 تیر 1401 18:56
درود بزرگوار ا