عابدی می خواند نماز.
با خدا می کرد او راز و نیاز.
درنمازش شکر او کرد از خدا.
بار الهی کی شوم از تو جدا.
تا که خوش بود از خدا خشنود بود.
رهرو راه را قضاوت زود بود.
تا خدا نعمت عطایش می نمود.
گوی سبقت از رقیبان می ربود.
همچنان بر نعمتش افزوده شد.
تا که عابد بیشتر بر سجده شد.
چون خداوند امتحان دیگری آغاز کرد.
شکوه ها عابد نمود و او دهانش باز کرد.
بار الهی من چه کردم تو گرفتی نعمتت.
کافری هرگز نبوده او چنین در اذیتت.
تا که عابد نعمتش از دست داد.
دست در دامان شیطان و به راه پست داد.
تا چنان در راه خود اصرار کرد.
او خداوند جهان، انکار کرد.
رهرو حق نعمت و بی نعمتی یکسان بود.
او سنای گوی خدای و حضرت یزدان بود.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 06 امرداد 1401 14:21
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
حسن مصطفایی دهنوی 07 امرداد 1401 08:54
درود ها
زیبا است
سر فراز باشید
jalal babaie 07 امرداد 1401 09:31
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار آقای عاجلو ممنون لطف دارین.
jalal babaie 07 امرداد 1401 09:33
سلام و درود فراوان بر استاد بزرگوار آقای مصطفایی ممنون لطف دارین.