من و بُغض، من و سنگینی این تودهٔ آه
من و یک حسرت جا مانده در انبوه نگاه
چشم من، با زدنِ پِلک تو ایمان آورد
موج عشق تو، به دریای دلم جان آورد
عشق تو، در نظر از جنس غم و ناله نبود
گِردِ مهتاب تو، جز این دل من هاله نبود
ساغر لعل لبت، معنی دلدادگی ام
آن شرابی که سیَه کرده همه زندگی ام
بی تو و عطر نفس های تو گریان شده ام
مثل یک لختهٔ خون، آفتِ شریان شده ام
بی تو من، منّت عشق دگری را نکشم
پیکر خالیِ از عشق تو بر دار کشم
قاتل خویشم و مقتول به دست خویشم
بی تو مرگ است همه باور و دین و کیشم
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 28 امرداد 1401 16:11
لطیف و دلنشین