عقل برسرزینت است وبی کلاهی عار نیست
آدمی اندیشه می بایدصلیب ودارنیست
کوزه جان گرتهی مغزوسرای جهل شد
خاک راقدروبهایی برسربازارنیست
این سر آدم به سربس نقش هاداردزیار
مظهر عشق الهی نقش بردیوارنیست
این خرددیری است کمیاب است در دوران چرا
درمیان مردمان اینجا کسی بیدارنیست
بخردان نوشندنوشی از سبوی کوی یار
جاهلان رابهره ای ازآن خم اسرارنیست
من گمانم جنت الماوی سزای عاقل است
ورنه این باغ و گلستان ازبرای خارنیست
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 12 تیر 1401 08:40
.مانا باشید و شاعر