ریحانی:
یکی درویش بودودرکنامش
نبودی قوتی و یک تکه نانش
به پایش گیوه ای بودوزبانش
به ذکرحق بدی هردم لسانش
شبی در راه منزل کیسه ای یافت
پراززربودهمیانی زربافت
بگفتا کیسه زربافت ای دوست
تورااقبال واین ثروت چو نیکوست
کنامت جمله تنگ است و نموراست
توراتن جامه زرباف دوراست
به منزل تابه کی خونابه خواهی
تن رنجوروبی پیرایه خواهی
ازاین پس باشهان همدم نشینی
دمی در این سرابی غم نشینی
بیاکاخی سرایی دست وپاکن
ازاین کوخ وکنامت جان رها کن
بگفتا گنج را درویش ای یار
دراین عالم چو من درویش بسیار
بیاوقصدجان دیگری کن
نصیحت ازبرای مهتری کن
بسی در راه توبی تاب گشتند
زاین حرص و طمع غرقاب گشتند
به راه تو بسی آدم فتادند
زسرآن آدمیت وانهادند
بسی بانام تومغرورگشتند
اسیرظلمتی درگورگشتند
دراین عالم اگرظلمی بپاشد
به ثروت بودجانهامبتلاشد
بسی قارون ونمرود زروزور
که از فطرت شدن فرسنگها دور
چو گنج آمد به کف آرام دل رفت
همه آسایش وسامان دل رفت
کجا درویش حق دیدی که بی رنج
دراین وادی بیابد توشه ای گنج
دل درویش گربی اضطراب است
جداازدامهای این سراب است
مراذکرش دمی خوشتر زگنج است
به راه حق خمی بهترزگنج است
خوشا گنجی که دربازارعشق است
خریدارش سپهسالار عشق است
خم گنج نهان است این دل ما
زرهزن ایمن است این محفل ما
زمابگذرکه مادرمنزل یار
سماعی ودفی داریم بسیار
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 13 امرداد 1402 11:27
.مانا باشید و شاعر
علی معصومی 13 امرداد 1402 12:16