غنچه را دیدم که بر تن جامهء خود را درید
تا کند خود را نمایان ننگ عریانی خرید
پسته هم تا درّ مکنون از درون افشا کند
خنده ایی کرد از رفیع آبروی خود پرید
پسته با گل هر دو در هنگامهء بالغ شدن
جامه بر تن می درانند هردو در وجهی فرید
جان انسانست مشحون از هزاران گونه دُر
مرد میدان سلامت میکند بر آن مزید
این جهان دریا و جسم ما صدف در بسترش
بر حذر باید صدف از شر عُمّال پلید
تا که مروارید غلطانی شود حاصل در آن
از تمامی قطره هایی که اندر این مأوا چکید
چون رهاندی از خطر درِّ یتیمت در صدف
لحظه ایی آید که بینی میوه ات در جان ، رسید
حاصلت بیرون نیاید جز به خلق انفجار
غنچه تا از جلد نگذشت چهر گل را کس ندید
در بهاران غنچه بر تن میدرد تن پوش خویش
تا خلایق را دهد بر دیدن گلها نوید
بایدت بگذشتن از تن تا شود دُرَّت عیان
بختت از مشرق برآمد تا شود روزت سعید
اینک از حصر قفس آزاد کن دُرّ شریف
همچنان مغزی که از پسته بیامد در پدید
تن حجابی در میان ما و ذات باطنست
همچو تن پوشی که کرده گل ز چشمان ناپدید
هرچه پروارش کنی تنپوش ، محکمتر شود
تا شود پیل دمانی که از صدایی بر جهید
میکند تخریب و ساقط می نماید انتفاع
چون صدایی ناخوشایند غرور خود شنید
بهتر آن باشد که این دیوانه در بند آوری
وانگهی در کام او ریزی نبیدی از امید
راضی اکنون بگذرد از این حجاب وصل دوست
تا عروس جان شود در کالبد ; بختش سپید.
سیدرضاموسوی راضی
بحر رمل مثمن محذوف
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 08 شهریور 1401 09:01
سلام ودرود
سیدرضا موسوی راضی 08 شهریور 1401 14:45
سلام امیر خان عزیز.
لطف و مهربانیت را
سپـــــــــــــــاس
کاظم قادری 09 شهریور 1401 11:57
سلام و درود با اینکه بیشتر به قطعه میخوره تا غزل و زیباست ولی به شدت زبانش زبان ۷۰۰ سال پیشه و نازیباست دور از زمانه ی خویش بودن بنده هم همین چلش رو دارم اما درتلاش برای رفع آن هستم
امید سلامتی برایتان دارم
سیدرضا موسوی راضی 09 شهریور 1401 18:46
درود بر شما و سپاس از دقت نظر و بذل عنایتتان جناب قادری عزیز.
در اینکه نباید این سروده را در دفتر غزلیات خود قرار میدادم دقیقا حق باشماست و بهتر بود دفتر قصاید خودرا هم باز میکردم ولی ساختار شعر با قطعه متفاوت است و باز با شما همداستان هستم که از لحاظ محتوا بیشتر شبیه قطعه است و شاید در زمان چاپ کتاب ویرایشی بعمل آید و به قطعه تبدیل شود. در خصوص زبان این شعر نیز بایستی بعرض برسانم در بین مخاطبین بنده کسانی هستند که اساسا شعری که با چنین زبانی سروده نشده باشد را قبول ندارند و اعتقاد دارند زبان شعر همان زبانیست که سعدی و حافظ و مولانا داشتند و در خصوص سروده های سراپا ایراد خود نیز بعرض میرسانم که در پاره ایی از اشعار زبان شعر خودرا بقدری به روز کرده ام که حتی واژگانی که بیگانه اند ولی چون معادلی برایشان ساخته نشده مورد استفاده قرار دارند و بنده آنهارا در شعر خود که قالب نیمایی دارد وارد کرده ام که از شما دعوت میکنم شعر سکانس زندگی من را سرچ بفرمایید که در آن زبانی سینمایی جاریست. بدین ترتیب در تمامی قالبها و با زبانهای گوناگون صرفا طبع آزمایی کرده ام و اگر سهو و خطایی صورت پذیرفته از،پیشگاه اهالی شعر و ادب تقاضای بخشایش دارم و امیدوارم طبع آزماییهای بنده را به دبدهء درس پس دادن نگریسته و در حوزهء امتحانات این کلاس بگنجانند.
دیگر بار از بذل عنایت شما دوست نازنین کمال امتنان را دارم و سپاسگزارم تا بیکران.