سکوت!
در صدای گلویم پیچید
دندانِ در
دندانه های کلید را خورد
دردها به اجبار
سنگریزه های افکار را
به دریا خواهند انداخت
و من
در مشورتِ کشمکش
زبان افکارم
زبانه های در را خواهد جوید،
احساس گیج و مبهم
مرا در آغوش مرگ
به تعبیر وارونه سربداران سوق می داد
دوباره در
کلید خورد،
شقیقه هایم
دیوار جنون را با خشت های سفید
در گمان آرزوها
به مقصد امروز و فردا روانه کرد،
شیرینی های ذهن
در مذاق تلخی های باورم
برای ماندن یک اشتباه
روسفید خواهند شد،
و من همچنان سکوت!
بازهم سکوت.
کتاب گاهی سپید........صفحه ی 51
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 03 آذر 1401 11:10
سلام ودرود