شک میکنم
به استقلالِ حیوانی که در بیخ یک جاده
تمام شهر را زبان خواهد زد،
انگار روزی سراغ خرگوش
تردیدی بر شکار ستیز خواهد شد!
تا پرسش یک اجبار
انباشتگی میل های دروغ را به یک عادت
سرگرم اجتماعی که به آسانی میشکند
در تناسب برگهای فروپاشیده ی یک جنگل
درگیر حرفها برای احساس
به تفاوت تنهایی
تاریخ در چهار ستون بلرزد،
دوباره پیش پای نفرین،خروسی را خواب گرفت!
چه کسی از بافتنی های پیرزن
بازاری را در التهاب گرم خواهد کرد؟
انگار هیچ تولیدی وحشت پوست را احساس نخواهد کرد!
مثل یک صف
در ردیفی از اندوه تماشاگران
به کلاغی که نسبت ناروای یک لبخند را
از چشمان سمی یک حیوان میدزدد
به درون مالیخولیای سرنوشت فرود خواهم آورد!
تا تلاش های بیماری برای تزریق
به یک اجازه تهیدست نشود.
مسعود آزادبخت /کتاب بخت واژه ها صفحه ی ۹۰
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 08 آذر 1402 14:08
.مانا باشید و شاعر
مسعود آزادبخت 10 آذر 1402 21:04
سلام و سپاسگزارم
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 09 آذر 1402 00:00
درود تان باد حضرت دوست
خوشحالم از دیدارشما
مسعود آزادبخت 10 آذر 1402 21:04
سلام و احترام استاد انصاری ادیب
سپاسگزارم از لطفتان بزرگوار
سبز باشید و ماندگار
محمد مولوی 14 فروردین 1403 00:06
درود
تولدتان مبارک