شب گیسو
میخَرَم نازِ دو چشم و آن خَمِ ابروی تو
میزنم شانه به گیسو و کَمند ِ موی تو
مینویسم نامههایی از دل پر خون خود
مرغ دل پر میزند هی در هوای روی تو
دوره گَردِ چادُرِ ایل تو هستم بی هوا
مثل دیوانه میآیم در پی جادوی تو
خوب میدانی که من بیمار دیدار تواَم
چون به وقت عافیت باید بیایم کوی تو
عطر موهای تو در من شور بر پا میکند
کاش آرامش بگیرم در شبِ گیسوی تو
افسانه مهدویان
@afson_42
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 29 دی 1401 18:24
درود بر شما
افسانه مهدویان 10 خرداد 1402 12:15
درودها نثارتان