غم نشسته رو به رویم دلنوازی میکند
در جهان تنها مرا عشق تو راضی میکند
من که دیگر طاقت و صبری ندارم پس چرا
باز می آید برایم یکه تازی می کند
دف نوازی میکند با قلب من آوای تو
ضرب آهنگ دلم را هم نوازی میکند
غم که مهمان شد به کنج خلوت آغوش من
اشک جاری می شود بر گونه بازی می کند
لب فرو می بندم از راز و نیازم با خدا
دست ابلیسش برایم صحنه سازی می کند
من لهستانی ترین فرد زمینم عاقبت
چشم تو با قلب من چون قوم نازی میکند
#افسانه مهدویان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 08 بهمن 1402 10:00
درود بزرگوار ا
سامان نظری 08 بهمن 1402 11:54
بسیار عالی درود
شاعرزهره خانی مهرآبادی(شیدا) 08 بهمن 1402 20:45
احسنت بسیارعالی استادمهدویان
یاسر قادری 09 بهمن 1402 00:25
شعر شاعر چون از دل برآید بر دل نشیند
توصیف عشق است،که با روحم بازی می کند
بینظیر بود بانو
قلمتان سبز
محمود فتحی 09 بهمن 1402 09:39
درود بانوی گرامی بی نهایت عالی لذت بخش پربار سرودید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 11 بهمن 1402 13:14
درودها بانو مهدویان مثل همیشه زیبا و دلنشین بود
افسانه نجفی 11 بهمن 1402 22:51
درود بسیار زیبا
محمد مولوی 02 اردیبهشت 1403 00:18
درود
تولدتان مبارک شاعر گرامی