توهمانی که مرا از خودم بیرون کنی
تو همانی که مرا بی تاب چو مجنون کنی
توهمانی که فقط روزی به مرگم برسی
آنگه عقده ز دل بشکسته بیرون کنی
آنقدر خنده کنی تا که شوی دیوانه
آنقدر گریه نمایی که چو سیل حون کنی
آن زمان گور مرا خار غم و هجر کاری
یا که آن سان که دل خواستش گلگون کنی
میدانم فاصله ها روزی دل تنگ سازندت
شاید آن روز برایم ترک این دون کنی
پیش من آیی و در محشر عام عقبا
در ترازوی عمل جفایت آزمون کنی
خوب بگزار جهان را که "نژند در اینجا
نه جفـــــــا قابل رنج است اگر چون کنی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 07 دی 1401 13:53
سلام ودرود
عبدالحلیم اکرامی = نژند 07 دی 1401 15:44
تشکر از لطف شما بزرگوار
علی پورحبیبی 07 دی 1401 14:32
سلام ودرود شاعربزرگوار غزل پر معنی سروده اید با کمی ویرایش غزلی زیبا و دلنشین خواهد شد شاعر بمانی
عبدالحلیم اکرامی = نژند 07 دی 1401 15:45
سپاس شاعر ارجمند و نیک اندیش