طالعم منحوس و خونین جگر از بخت بدم
همه حسرت ک اقبال نکردی گذری از گذرم
داده جان در ره معشوق و امیدم به وصال
لیک بنگر که در این راه چه آمد به سرم
عشوه و نازش همی در من اثر کرد و شدم
خسروی عاشق و در وادی عشق او شکرم
چون نگاه ناوک اندازش مرا آزرده ساخت
در تکاپو همه دم دلداده را دل ببرم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 08 شهریور 1401 09:01
درود و سلام موفق و مانا باشید