آسمان با بغض خود حال مرا آشفته کرد
نم نم باران بارید و دلم آزرده کرد
گفتم شاید باز غم دوران چنین قلبش فشرد
ابر ها را جمع کردو باز شوری تازه کرد
گفت در روی زمین بسیار باشد مدعی
عاشق چون مجنون کم باشدکه عشق آوازه کرد
عشق را باشد مقدس گر که توفیقی رسد
آنکه قلب عاشق و با جان معشوق زنده کرد
بنگر در قلب شقایق جای داغی کهنه است
ابر اشک بارید و آن داغ شقایق تازه کرد
بگذر از ظاهر که در فصل بهار آراسته است
داغ لیلی قلب مجنون تا ابد پژمرده کرد
با د آید ابر ها را در پی خود میبرد
آسمان با گردش دور فلک باز این حکایت تازه کرد
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 13 دی 1401 14:11
سلام ودرود