مداد زندگی را
با تیزی دندان عقل جویدم
نالید!!!
کمرش بد خم شد
و من به چشم خود دیدم؛
پنجره فرو ریخت به پای سیل...
روزنامه ی از سکه افتاده ی دیروز
هلهله کنان پرچم ایثار علم کرد؛
برای نفس کشیدن شمع تا لحظه ی طلوع خورشید
درست زمانیکه شمع برای سجده ی شکر؛ کمر می تراشید
در رقابتی تنگاتنگ؛
واژه ها با تنی لرزان
زیر تازیانه ی بی رحم زمان
کاغذ نمور را به مقصد خودکار امروز ترک گفت
تا با جلوه ای نو
از دکه به آسمان؛
دهن کجی کند!!!
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 16 خرداد 1402 12:51
سلام ودرود
پروانه آجورلو 17 خرداد 1402 08:14
درود
علی معصومی 16 خرداد 1402 19:47
پروانه آجورلو 17 خرداد 1402 08:14
سپاسگزارم جناب معصومی