3 Stars

باید خودم را جمع کنم

ارسال شده در تاریخ : 09 امرداد 1402 | شماره ثبت : H9425825

آینه؛ نبودنت را فریاد کشید
چنان که خورشید در افق محو شد
ساعت دیواری مدام دهن کجی می کند
عقربه ها دستشان در یک کاسه است برای شکنجه...
حتی پرده خنده زنان نسیم را در آغوش کشیده
پچ پچ هایشان گوش فلک را هم کر کرده:
قرار تانگو تا سپیده دم...
آتش به جانم می کشد این هم آغوشی
خنده های تا سر صبح....
گویی نسیم هم سر جنگ دارد
عطر موهایم در پیچ و خم جاده گم خواهد شد پس این آبشار را می خواهم چه کار؟؟؟
کارش را یکسره کردم!
اینبار دل آینه لرزید از خرمن آشفتگی
باید خودم را جمع کنم
تمام سلول هایم کف اتاق نیمه تاریکم پخش و پلاس
باید خودم را جمع کنم
از لابه لای کاغذهای مچاله شده دیروز
شاید هم هفته پیش
حسابش از دستم در رفته
باید خودم را بتکانم!!!
زیر آوار؛ نفس کشیدن سنگینی می کند
بر تن لرزانم
تب هشت ریشتری دارم!!!
باید خودم را جمع کنم
کورمال کورمال خودم را به پنجره می رسانم تا به آغوش ماه پناه برم
همان که کبوتر پیغام رسانم شده...
هر شب برایش از تو می گویم
باورت میشوداز دیدن اشک هایم کمرش خم شده ؟!



شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 75 نفر 191 بار خواندند
امیر عاجلو (09 /05/ 1402)   | پروانه آجورلو (09 /05/ 1402)   | محمد مولوی (09 /05/ 1402)   | علی معصومی (10 /05/ 1402)   | سعید نادمی (10 /05/ 1402)   | حفیظ (بستا) پور حفیظ (10 /05/ 1402)   | فیروزه سمیعی (12 /05/ 1402)   | سیاوش دریابار (27 /06/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (09 /05/ 1402)  محمد مولوی (09 /05/ 1402)  علی معصومی (10 /05/ 1402)  سعید نادمی (10 /05/ 1402)  حفیظ (بستا) پور حفیظ (10 /05/ 1402)  
تعداد آرا :5


نظر 10

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا