جهان نقاشی بی رنگ!
می آید در خوابم !
و موهایت چنان امواج نا آرام
می رقصند روی دفتر شعرم!
سپیدی های چشمانت
سیاهی های چشمانت
جهان نقاشی بی رنگ می آید در خوابم ...
و باران می چکد
از سقف نامرغوب مژگانم ..
و می نوشم در فنجان تنهایی،
هرشب طعمتلخ آرزوها را ...
سحر را من به نامی تازه می خوانم
شروع دیگری از حبس در زندان تنهایی...
و می پاشد شب ،هر دم به روی دفتر شعرم ...
نه آه پنجره امشب مرا تسکین خواهد داد ...
نه همدردی این باران ...
به هم می ریزم این بار استکان ها را
مرا تسکین خواهد داد فالی نا امیدانه ...
که می آید پس از باران ،آفتابی
که از رنگین کمانش رنگ می پاشد ....
و خواهد رفت
جهان نقاشی بی رنگ از خوابم...
حسین وصال پور
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نقد 2
رضا ساقی 30 دی 1402 16:23
مرحبا درود
آرزو بیرانوند 01 بهمن 1402 18:14
درود جناب وصال پور من یک پیشنهاد برایتان دارم برای اینکه در یک شعر دوبار کلمات یکسان را قرار ندهیم بهتر نیست به گزینه های دیگر فکر کنیم،به طور مثال در خط سوم )به روی دفتر شعرم( به) را انجا قرار دهید و در خط (و می پاشد شب،به روی دفتر شعرم را اینچنین بنویسید(و می پاشد شب تاریکی خود را ...و ادامه البته من اشعارتان را خواندم بسیار زیبا هستند من به عنوان خواننده این نکته را بیان کردم زیرا خوانندگان شعر این دوره بسیار ظریف و نکته سنج هستند.امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید و در سسرایش همچنان معرکه بمانید استاد⚘️⚘️