《دل عاشق》 غزل
غم بیهوده مخور عمر گران در گذر است
دل به دست آر در این چرخه چسان این هنر است
همچو بلبل بنشین در بر گل صبح سحر
مرغ خوشخوان نشوی ، عمر گرانت هدر است
گر سر کوی حبیبی نزنی بال و پَری
اینچنین مرغ دلی مرغک بی بال و پَر است
آتش دل نکشد شعله در این چرخه ی دَهر
شعله خاموش شود گرمی دل بی اثر است
گر که خاموش شود شمع درون من و تو
گر نسوزد پَر پروانه در اینجا خطر است
دل عاشق شده چون دُر گران می ماند
قیمت آن دل عاشق شده همچون گُهر است
دل شود سرد و در آن شعله نباشد دل نیست
رنگ رخساره شود زرد به جانت ضرر است
نیمه شب وقت سحر دل نسپاری تو چه سود
شور و حال دل عاشق شده وقت سحر است
گرگ خونخوار درون را بکنی رام و اسیر
آنکه بیدار شود در دل تو شیر نر است
دل به دلداده بده《مخلص صادق》تو شبی
ظلمت دل برود وقت طلوع و ظفر است
سه شنبه۱۴۰۰/۶/۲
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 12 خرداد 1402 01:41
.مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 16 خرداد 1402 17:34
سپاس
سجاد حقیقی 12 خرداد 1402 08:19
دلتان همیشه عاشق و پر نور باد عاااااالی بود
محمدهادی صادقی 16 خرداد 1402 17:35
سپاس حق نگهدارتان