«چشمه ی خشکیده»
چشمه ها خشکیده اینجا ابر بارانی کجاست؟
کعبه ویران گشته آئین مسلمانی کجاست؟
آسمان تار است و دل خونین ز بیداد و ستم
از برای شام ظلمت ماه تابانی کجاست؟
باغِ انسانی خزان گردیده گشته شوره زار
در کویر خشک آدم باغ و بُستانی کجاست؟
در سحر بوی ریا می آید از سجّاده ها
ذکر و تسبیح و عبادت شور قرآنی کجاست؟
جغد شوم شب غزلخوان گشته در ویرانه ها
نغمه و آوای خوش مرغ غزلخوانی کجاست؟
نفس آدم گرگ خونخوار زمان گردیده است
خلق و خوی آدمی آن بوی انسانی کجاست؟
سینه ها پُر کینه می باشد در این شام سیاه
مهربانی عاشقی ، آن قلب نورانی کجاست؟
صحبت از مجنونِ لیلا نیست در این روزگار
آتش سوزِ درون آن عشق ربّانی کجاست؟
شوره زاری گشته دل مهری نمی روید در آن
عشق مادر مُرده در دل مهر یزدانی کجاست؟
«مخلص صادق» عجب شام سیاهی گشته است
در چنین شام سیاهی حال روحانی کجاست؟
شنبه99/8/24
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 26 بهمن 1402 17:32
درود بر شما
محمدهادی صادقی 26 بهمن 1402 20:33
درود و سپاس
محمود فتحی 27 بهمن 1402 06:47
سپاس بزرگوار چشمه باآب دستی چون روزگار سرد
آهوان تشنه دربیابان وسرگردان