«خواب»
کدخدا این خانه ویران شد تو در خوابی هنوز
فصل پاییز و زمستان شد تو در خوابی هنوز
روبهی گردیده سلطان وای بر احوال شیر
در قفس بس شیر غرّان شد تو در خوابی هنوز
شمس تابان در غل و زنجیر شام ظلمت است
شام تاری روزگاران شد تو در خوابی هنوز
لاله ها خشکیده اینجا ابر بارانی کجاست؟
شوره زاری این گلستان شد تو در خوابی هنوز
مرغ خوشخوانی نمی خواند خزان گردیده باغ
جغد شب یک مرغ خوشخوان شد تو در خوابی هنوز
صحبت از آزادی و آزادگی حرفی خطاست
حرف حق زنجیر و زندان شد تو در خوابی هنوز
آسمان را بوی تزویر و ریا پُر کرده است
روبه مکّاره سلطان شد تو در خوابی هنوز
بر در میخانه ها قفلی ز تزویر و ریاست
مرشد میخانه شیطان شد تو در خوابی هنوز
گرگ خونخوار هوا چوپان میش و برّه است
گرگ خونخواری که چوپان شد تو در خوابی هنوز
کدخدا خوابی و یا خود را به خوابی می زنی
«مخلص صادق» که گریان شد تو در خوابی هنوز
جمعه99/8/16
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 04 اسفند 1402 13:49
درود بر شما
محمدهادی صادقی 04 اسفند 1402 22:42
درود و سپاس
محمود فتحی 05 اسفند 1402 11:49
سلام درود