«نمی خواهم»
هوا سرد است و سرمای زمستان را نمی خواهم
در این ویرانه ها من باد و طوفان را نمی خواهم
اگر سگ گرگ خونخواری شود همراه با چوپان
من بزغاله این سگهای چوپان را نمی خواهم
اگر ماه شبی با شام تار دل شود همدست
در این ظلمت سرا من ماه تابان را نمی خواهم
اگر شمع فروزان می زند آتش در این خرمن
فروزان شعله های شمع سوزان را نمی خواهم
اگر بلبل شود غمگین ز خار گل در این بُستان
من این سرسبزی باغ و گلستان را نمی خواهم
اگر سرو و صنوبر چوبه ی داری شود روزی
من این سرو و صنوبرهای بُستان را نمی خواهم
اگر عاشق شود خونین جگر از دست معشوقش
من آن شیرینیِ شیرین دوران را نمی خواهم
اگر روزی شود خورشید تابان برده ی ظلمت
من آن خورشید تابان و فروزان را نمی خواهم
اگر نفس هوای آدمی غالب شود بر جان
من آن روح و روان و جان انسان را نمی خواهم
اگر حاکم شوی ، ای «مخلص صادق» شوی ظالم
من آن سلطانی و تخت سلیمان را نمی خواهم
پنجشنبه99/6/20
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 فروردین 1403 11:28
درود بر شما
محمدهادی صادقی 27 فروردین 1403 13:54
درود و سپاس