3 Stars

قبرستان

ارسال شده در تاریخ : 18 فروردین 1402 | شماره ثبت : H9424436

شبی به قبرستان که بودم

کسی آنجا نبود،من تنها بودم

بدیدم سنگ قبرهایی پِیِ هم 

به خواب آسوده بردند،در پِیِ هم

برفتم بر سر گوری نشستم

به خود گفتم که من اینک چه هستم؟

اگر زنده منم ،مرده کدام است؟

اگر مرده منم ،زنده کدام است؟

بر سرم بادی وزید و بوی باران

که برگ ها دارند با ما نواها

که بوی خاک و آب آمد مشامم

که گویی عطری آمد بر جهانم

ببوییدم و گفتم این بویِ یار است؟

که هرچند حالِ من اینک خراب است

بکردم با خدایم درد و دلی

ز غم،غصه ها گفتم به شکلی

نوایش بر دلم آمد که گفتا:

که "آنی" ز دردت ناله ها کم کن عزیزا

که من می بینمت هر روز و هر شب

من از دردت خبر دارم همه شب

که این غم را کمی کم کن

ز اشک هایت نمی کم کن

دل آسوده باش

غمت نبینم

از آن روز به آرامش رسیدم

که از بوی خوشش یک دانه چیدم

دانیال گودرزی

متخلص به آنی

کتاب اشک های عرش ،صفحه68

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 77 نفر 118 بار خواندند
امیر عاجلو (18 /01/ 1402)   | دانیال گودرزی (19 /01/ 1402)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (18 /01/ 1402)  
تعداد آرا :1


نظر 1

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا