عجب غربتی داره این سرنوشت
دلم تنگ میشه برای بهشت
بهشت گل و عطر سرریز تو
ِبهشت همیشه دلانگیز تو
بهشت من و خندهء ماه من
همون عشق معصوم و دلخواه من
کنار تب و تاب پروانهها
پر از دلدل ناب پروانهها
بهشتی که لبریز آواز بود
پر از لذت خوب پرواز بود
به جز حس و حال شکفتن نداشت
هوایی به جز تازه موندن نداشت
نمیخواستیم خنده پرپر بشه
جهان میشد از ما معطر بشه
ولی آخرش غم شد این سرنوشت
یه جای همین قصه گم شد بهشت
بهشت من و تو یه افسانه شد
شکفتن یه حس غریبانه شد
شبنم حکیم هاشمی
..........................
بعضی از جاهای این مثنوی میشد که با زبان شکسته نوشته نشود؛ اما بعضی جاهای دیگر به دلیل وزن نمیشد زبانی به غیر از شکسته به کار برد. پس برای یکدست بودن تمام شعر، زبان شکسته در تمام قسمتها استفاده شده است.
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 05 بهمن 1402 11:17
درود بر شما