صبح است و دلم باز هوس کرده تنت را
عطر خوش باغ و چمن پیرهنت را
با شعبده ی عشوه مرا شاعر خود کن
تا من بنویسم غزل خواستنت را
با تلخی چای ام نخورم قند ، بنوشم
از کنج لبت شهد گل نسترنت را
صبحانه همه اهل کمی نان و پنیرند
سنت شکنم لقمه بگیرم دهنت را
تهمت زده ای چشم چرانم ولی ای کاش
در آینه یک بار ببینی بدنت را
نقاش من و سوژه تو و دلبری هایت
باید که به تصویر کشم زن شدنت را
رقصیدن موهای تو فتانه ی شهر است
بر باد بده روسری ترکمنت را
ای کاش که میشد نزنی پشت سر هم
هر جا که بخواهی بروی ، اودکلنت را
هر جور دلت خواست بکن ناز و بزن غر
هم ناز کشم هم بخرم غر زدنت را
از صبح فقط گفتم و نشنیده گرفتی
شب شد، دل من باز هوس کرده تنت را
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 12 تیر 1402 11:21
امیرپیام نجفی زاده 12 تیر 1402 11:33
ارادت بیکران و سپاس دوست شاعر بزرگوارم
Milad Kaviani 14 تیر 1402 00:32
درود برشما