مرا به فصل ها ببر،به ماه شعر در خزان
میان وحشت تمام عشق های بی امان
ببین که طعنه میزند درخت بر نسیم سرد
سکوت می کند زمین،چه بیقرار آسمان
بگو به برگ های زرد چه سخت ضربه می خورند
به وقت بی نوا شدن به زیر پای عابران
کسی ندیده است گل به خاک بوسه می زند
به جز همان شاپرکی که بود جزو شاهدان
نوشت بغض واشک را به مصرعی به طول عمر
همان صدای شعرمان به جرم عشق جاودان
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 29 شهریور 1402 20:48
سامان نظری 29 شهریور 1402 23:41
سلام و عرض ادب بسیار عالی
جواد قنبریان 30 شهریور 1402 10:52
درود
بسیار زیبا و پر محتوا
احسنت
سیاوش دریابار 30 شهریور 1402 21:52
به کدام جرم
به جرم عشق جاودان
سلام
شعر تان را خواندم
بسیار زیبا بود
تلاش شما در شعر خزان قابل ستودن است
گویش کلامی و تلاش برای جمع کردن ترکیب شعر قابل تامل است
در مجموع این ترکیب شعر را رسا تر ساخته
در مجمع خوب بود
شعرتان مانا
قلم تان جاودان
روزگاران پر مهر
موفق باشید
فاطمه شایگان 30 شهریور 1402 23:14
درودها بانو سروده زیبایی را از قلمتان خواندم
بمانید و به مهر بسرایید
حفیظ (بستا) پور حفیظ 31 شهریور 1402 03:32
درودهابانو روشت ضمیر!
وحشت عسق های بی امان.....طعنه درخت برنسیم و.......
تعابیر بکروستودنی داشتید
بسیار عالی بود
فیروزه سمیعی 31 شهریور 1402 18:11
درودتان باد مهربانو روشن ضمیر ادیب گرانقدر
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
زنده باد