.......راز شب رندان......
یا رب به کجا این دل بشکسته توان درمان کرد
حافظی یافت و مرهم درد شب هجران کرد
اشک شمسی که ز ناودان بامی بچکید
سرمه چشم خمار و می صد مستان کرد
دار منصور به صد خون جگر یافت و دمی
گله از زلف پریشان دل خوب رویان کرد
صور اسرافیل جست دران روح دمید
روح فارغ شده از عشق توان در جان کرد
دست داود یافت و زره از آهن بافت
قلب پاشید ز هم را چو زره تفتان کرد
چوب موسی به حریم دل او افعی کرد
سحر رندان خراب و جادوی همت دستان کرد
گفته اند لب فرو بند و به محبوب برس
بست و نام رفته رسید لاف و گزاف آسان کرد
درد دریا که شاید به درون سینه نهفت
خود که این را نگفت راز شب رندان کرد
سیاوش دریابار شانزده بهمن چهارصد و دو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 بهمن 1402 15:47
درود بزرگوار ا
یاسر قادری 17 بهمن 1402 22:54
درود جناب دریابار
عالی