عشق شبی در زد و رفت
خورده مگیر از تب من باده بجوی از لب من
مست مشو که غافلی سر نهان من ز من
عهد بیاورم دمی باده زنم دمادمی
مست نیم که عاقلم عاقل جان من ز من
گفت شبی به شب پری نور تو چون میگذری
میبردم به خانهام جام جهان من ز من
باش تو منتظر دمی آب حیات من تویی
قد بکشم به خانهام سر بیان من ز من
گفت که تو لیلی نهای آشفته سر خیلی نه ای
من که ندانم که که ام ای بت شبان من ز من
عشق شبی در زد و رفت واله شد و سر زد و رفت
من که به عشق زندهام عشق و فغان من ز من
شهره این شهر بدم فسانه دهر بدم
خوب شدم که مردهام عشق لبان من ز من
آب حیات دهر چیست موج و سراب بحر چیست
لانه به خانه گشتهام ای بت خوش بیان من ز من
سیاوش دریابار. بیست و نهم فروردین403
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 30 فروردین 1403 21:10
سلام ودرود
محمود فتحی 01 اردیبهشت 1403 14:16
درود دوست گرام واقعا همین است
محمود فتحی 02 اردیبهشت 1403 16:49
درود گرامی