خاطره دوران خدمت

سلام به همگی زمستان سال1384بود بنده در یکی مناطق مرزی استان اردبیل -شهرستان گرمی-روستای یان بلاغ وروبروی صداو سیمای استان اردبیل بنام (دکل خروس لو)مشغول خدمت بودم یادمه اون روز برف شدیدی اومده بوداز مرکز فرماندهی(تبریز) ساعت حوالی7عصرخبردادن که نیروی جدید اومده ولی به خاطر اینکه برف راههاروبسته موندن تو بیابون.چون ما سرباز ارتش بودیم وحق خروج سلاح از پادگان نداشتیم مجبور شدیم 4نفر گروهبان وظیفه به همراه یه جناب سروان چوب به دست بریم دنبال نیروهایی جدید و تازه نفس،هوا تاریک شده بود و چشم چشم رونمی دید هرکدوم یه فانوس برداشتیم و به راه افتادیم برای اینکه از خطرات احتمالی در امان باشیم دور از محضر چندتا از سگای پادگان رو هم باخودمون مثل اصحاب کهف همراه کردیم ولی متاسفانه با رسیدن به اولین روستا که حدود یک ساعت طول کشیده بود سگهای پادگان باشنیدن صدای سگهای روستا پا به فرار گذاشتن ومارو ول کردن به امان خدا چون هوا خیلی سرد بودو ماهمه میشه گفت داشتیم یخ میزدیم یکی از روستایان عزیز مارو برد به خونه تا گرم بشیم ،بعد اینکه نفسی نازه کردیم و راه افتادیم آخه بعد اون روستا باید سه تا روستای دیگه رو هم پشت سر میزاشتیم ،حدود 3ساعتی هم به همین منوال توراه بودیم که خدا برای گرگ بیابونم نصیب نکنه خب بلاخره بعد از کلی مشکلات رسیدیم و ماکه انتظار داشتیم بچه ها تا الان یخ زده باشن دیدیم زرنگی کردن و همون روستای اول از کدخدای روستا کلید مسجدو گرفتن و همگی خواب تشریف دارن فرماندهمون که با ما بود سر همین قضیه یه خرده تنبیهشون کردو دسته جمعی برگشتیم پادگان که میشه گفت دو برابر زمانی که اومده بودیم طول کشید آخه اومدنی سرازیزی بودو برگشتنی سر بالایی ببخشید اگه طولانی بود و سرتونن رو درد آوردم.

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 334 نفر 482 بار خواندند
مرتضی فصیحی (20 /04/ 1394)   | کرم عرب عامری (27 /04/ 1394)   | طارق خراسانی (28 /04/ 1394)   | علیرضا رشوند (13 /05/ 1394)   | طلعت خیاط پیشه (24 /06/ 1394)   | زهرا حسین زاده (24 /08/ 1394)   | محمد مولوی (29 /02/ 1399)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا