هر کس که در دیار وفا منزلی نداشت
با طالعش زمین و زمان مشکلی نداشت
بیچاره ناخدای گرفتار موج عشق
دریای پر تلاطم او ساحلی نداشت
خورشیدِ سینه سوز مرا آسمان ندید
شب پر ستاره بود و سرِ همدلی نداشت
چون سایه ای کشیده شدم سمت آفتاب
شعری برای خواب خوشم ((بیدلی)) نداشت
در حسرتِ بزرگ شدن کودکی گذشت
عمرم گذشت از چهل و حاصلی نداشت
وقتی جنون به میله ی زندان تن رسید
ویرانی اَم تصوّری از عاقلی نداشت
تا مرز نور پنجره ها را گشوده ام
آنجا میان چشم و زبان حایلی نداشت
از غصّه بال شب پره را در بغل گرفت
شمعی که در سپیده دمان محفلی نداشت
پاییز سرخ سبزی ِ باغ مرا گرفت
آری زمانه محکمه ی عادلی نداشت
عادل دانشی آبان 1402
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 18 آبان 1402 13:43
درود بزرگوار ا
سامان نظری 18 آبان 1402 16:20
درود بر شما مانا باشید
سروش اسکندری 18 آبان 1402 19:02
درود بر شما جناب دانشی زیبا سرودید
کاظم قادری 19 آبان 1402 16:43
سلام و درود و بسیار محکم و کار شده
سیاوش دریابار 20 آبان 1402 11:34
????????????????????.
..سودای عشق....
سرم سودای عشق ناب دارد
دو چشمش سجده در محراب دارد
نهنگ عاشقی در صید صیاد
توگوی ساحلش مرداب دارد
بزرگواری می گفت :
یک شخصِ خوب ، خاطره اش همیشه در ذهنِ ما میماند .
یک شخصِ بهتر ، یادش همیشه در رؤیایت میماند .
ولی یک شخصِ صادق ، همیشه در قلب تو می ماند
سلام
صبح اولین روز هفته شما بخیر و سلامتی
هفته ای سرشار از مِهر ، شادی ، خوشبختی و تندرستی داشته باشید الهی آمین یا رب العالمین التماس دعا
همواره بیادتان هستم و دعا گو
????????????????????????
????