رحم بکن ، قصه من گوش کن
تلخ نشو ، درد من آغوش کن
نقد نکن شعر مرا ، گوش کن
یا که برو ، شعر فراموش کن
سکه بده ،جان خودت را بخر
ترش نشو ، نان خودت را ببر
موکب این شعر ، به باران سپار
هرچه که داری به خیابان سپار
ناله نکن، بیت هم آغوشی است
عاقبت شعر ، فراموشی است
پا نکنی کفش جهان با دروغ
کفر نگویی ، به شعر فروغ
هر که گرفتار پریشانی است
از ازلش نصرت رحمانی است
سخت بمان ، حادثه هم میرود
آن که خودش گفت بمان میرود
پیکر و قاموس به خون میدهی
آخر قصه به جنون میدهی
سخت ترین درد غم انگیز من
بغض ترین حالت لبریز من
شرم کجا ، قافیه را برده ای
هرچه که خوردیم، توهم خورده ای
سکه بده ، نان خودت را ببر
وقت نشد ،جان خودت را بخر
سخت بمان ، حادثه هم میرود
آن که مرا گفت بمان ، میرود
تار ترین عکس مرا قاب کن
بوسه بزن قند دلم آب کن
هرکه سفر کرد تورا سخت مرد
عاقبتش عاشق و بدبخت مرد
خم نشوی ، سقف بلند است باز
قصه دراز است و کمند است باز
سیزده را در کن و آغوش باش
رحم بر این قصه کن و گوش باش
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 23 آذر 1402 11:00
.مانا باشید و شاعر
مجید ساری 24 آذر 1402 00:32
عجب سروده بسیار زیباا و قشنگی خواندم
ماشالله
بله شعری به شدت حق
سکه شده معیار عاشقی
دیگر زنی نمانده خریدار عاشقی
مهرتان تابان
درود بی پایان
شهریار جان