دلم آزرده شــده ٬ از مـرامِ دنیـــا
وضعِمناینجـوراست٬یاهمهْخلقْآیا
روزگاری نزدیک٬غرقِ شادی بودم
درمیانِ جمعی ٬خوب وعـادی بودم
با دلی پُـر از مِهر ٬ دور از هـر کینه
کَسْنمی دید زِ من ٬جزصـفای سینه
شادی هرشـخصی٬شـادمانم میکرد
غصهیِ همسـایه٬ تیـره جانم میکرد
سفره گـرخالی بود٬چشمِدلهاپُربود
خانهها کاهگلی ٬ سَر دَرش آجر بود
چشمِجانِحــامی٬حیفحالاتنگاست
جایِدلانگاریدروجودشسنگاست
حالْ با همسـایه ٬ رفت و آمد کَم شد
دیدنِقوموخویش٬وقتِمرگوغمشد
کاشـکی ٬ برگردد ٬ روزهـای عـــالی
بهتـــرینها رفتند ٬ جــایِ آنان خالی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5