سلیمان حسنی

سلیمان حسنی

امتیاز اعضا:

دفاتر شعر

آخرین نوشته ها

معرفی کنید

    لینک به آخرین اشعار :
  • لینک به دفاتر شعر:
  • لینک به پروفایل :
3 Stars

چشمِ جان

ارسال شده در تاریخ : 30 مهر 1395 | شماره ثبت : H944147

دلم آزرده شــده ٬ از مـرامِ دنیـــا
وضعِ‌من‌اینجـور‌است٬یاهمهْ‌خلقْ‌آیا
روزگاری نزدیک٬غرقِ شادی بودم
درمیانِ جمعی ٬خوب وعـادی بودم
با دلی پُـر از مِهر ٬ دور از هـر کینه
کَسْ‌نمی دید زِ من ٬جزصـفای سینه
شادی هرشـخصی٬شـادمانم می‌کرد
غصه‌یِ همسـایه٬ تیـره جانم می‌کرد
سفره گـرخالی بود٬چشمِ‌دل‌هاپُربود
خانه‌ها کاهگلی ٬ سَر دَرش آجر بود
چشمِ‌جانِ‌حــامی٬حیف‌حالاتنگ‌است
جایِ‌دل‌انگاری‌دروجودش‌سنگ‌است
حالْ با همسـایه ٬ رفت و آمد کَم شد
دیدنِ‌قوم‌وخویش٬وقتِ‌مرگ‌وغم‌شد
کاشـکی ٬ برگردد ٬ روزهـای عـــالی
بهتـــرین‌ها رفتند ٬ جــایِ آنان خالی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 232 نفر 340 بار خواندند

رای برای این شعر
اولین نفری باشید که به این مطلب رای می دهید
تعداد آرا :0


سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا