هشتمین روز ماه آذر بود؛ مثل هر روز دیگر پاییز
مثل فردا پر از فقط تکرار؛ مثل دیروزها ملال انگیز
در هتل هیچکس نبود انگار؛ جز من و چند روح افسرده
«یزد» مثل همیشه خلوت بود؛ امن و آرام و عاری از هر چیز
میز صبحانه، خواب و خاک آلود؛ چای سردی به من نظر انداخت
نور خورشید خسته می افتاد توی چشمان بسته ام یکریز
ناگهان سایه ات هویدا شد؛ بوی عطرت دوید در لابی
خاک تفتیدۀ کویر انگار شد به یمن قدوم تو جالیز
قالی زیر پات گل می داد؛ پنجره باز می شد از هر سو
پرده ها را کنار زد چشمت؛ رفت بالا چراغ از آویز
حوض آبی مدام کف می زد گوشۀ چادرت که می رقصید
پله ها احتیاط می کردند تا نباشند زیر کفشت لیز
آمدی سمت من و پرسیدی: «می¬شود چند لحظه بنشینم؟»
دهنم خشک شد؛ دلم لرزید؛ تکیه دادم فقط به گویا میز
....
چیز چندانی از تو یادم نیست جز همین چند صحنه که گفتم
صحنۀ بعد، تخت آی سی یو، دکتر انگار می کند تجویز:
«حال بیمارتان مساعد نیست؛ عشق گویا برای او سم است
باید اول دعا کنید او را؛ می کنم من تلاش خود را نیز»
...
چند وقتی است آمدم اینجا تا ببینم تو را از این بالا
تا ببینم که گاه می گویی: «حامد! از روی تخت خود برخیز»
من ولی راحتم؛ خدا را شکر؛ درد و رنجی نمی کشم اصلاً
مثل این روح های همسایه چشم و گوشم شده حسابی تیز
می توانم تو را بینم خوب؛ بشنوم فکرهات را حتی
با وجود تمام این اوضاع، مانده یک مسئله؛ فقط یک چیز:
اینکه آیا تو قبل از آن دیدار در هتل (روز هشتم آذر)
توی رویای من نبودی یا ...؟ نکند بوده ای فقط رؤیا؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 14
امیر عاجلو 11 آذر 1402 08:43
سلام ودرود
هدایت کارگر شورکی 11 آذر 1402 09:54
سلام و سپاس
سیاوش دریابار 11 آذر 1402 09:59
برای لحظه هایم دعا کرده ای میدانم
تمام رنج هایم مدارا کرده ای میدانم
چرا من را تنها رها کرده ای نمی دانم
دو چشمم یک شب دریا کرده ای میدانم
..........
به شنبه خوش آمدین
پروردگارا !
در این صبح نوید بخش آغازین روز هفته
امید و رحمت خودرا از بندگانت دریغ مکن
قلبمان رابه نور خود منور کن
الهی امین
هدایت کارگر شورکی 11 آذر 1402 11:00
احسنت
روز و روزگارتون خوش باد
فرامرز عبداله پور 11 آذر 1402 16:02
احسنت زیباست⚘⚘⚘⚘⚘
هدایت کارگر شورکی 11 آذر 1402 16:27
متشکرم بخاطر نگاه زیبابینتون
مجید ساری 11 آذر 1402 23:06
هدایت جان و عزیز
عجب سروده ای شیک و عالی خواندم
بسیااار ماهرانه و بسیااار شیرین و زیبااا
قالب بندی شده
از بهترین شعرهایی بود که
که در عرض دو ماه پیش مرور کرده ام
خیلی قشنگ و عالی بود
آفرینها
نه
صد بار آفرین ها
با درود
رقص قلمتون همیشه هشتم آذری باد
واقعا لذت بردم بینهایت
من که خود شاه دلبری بودم
توی چشمت به چاه می افتم
مصر آغوش من غنیمت توست
ای پریزاده ی منه چنگیز
هدایت کارگر شورکی 12 آذر 1402 02:23
درود مجید جان بامحبت
مطمئنم آنقدرها که گفتی لایق نبوده این نوشته
ولی خیلی ارزشمنده برام که چنین ازش تعریف کردی
پایدار و برقرار باشی مرد بامعرفت
عارفه رحیمی جعفری 13 آذر 1402 14:46
شده عاشق شوی و قسمت بودن نشود؟
سال ها فکر کسی باشیو قسمت نشود؟
پشت یک چهره ی خوشحال به ظاهر سرحال
شده مجنون کسی باشی قسمت نشود؟
غرق در موج تلاطم شوی و
عاشق دیدن یارت شوی، قسمت نشود؟
شده در اوج جوانی، با همین ظاهر شاد
تا گلو پیر کسی باشیو قسمت نشود
شده ازاد و رها باشی و تا اخر عمر
در بند کسی باشی و قسمت نشود؟
میشود با همه ی صبر و تلاشم، هنوز
سال ها گیر کسی باشم و قسمت نشود؟
هدایت کارگر شورکی 13 آذر 1402 16:11
چه قشنگ و خاطره انگیز
دست مریزاد
حفیظ (بستا) پور حفیظ 15 آذر 1402 10:38
درودها جناب کارگر شورکی
یک غزل روایی تمام عیار از شما خواندم بسیار زیبا مخاطب پسند و دلنشین بود درود بر شما و قلم روانتان
هدایت کارگر شورکی 15 آذر 1402 12:00
درود و سپاس
خواندن نظرات پرمحبت شما بسیار خوشحالم کرد
برقرار و شاد و سلامت باشید
انسیه فتح تبار 15 آذر 1402 14:10
درود عالی بود
هدایت کارگر شورکی 16 آذر 1402 00:08
سلام و ارادت
متشکرم از نگاه زیبابینتان
برقرار باشید