تو آن گل نیلوفری، روییده در مرداب من
دارد نشانه از تو ماه، فخر شب مهتاب من
مومنم کردی به عشق،در آتش انداختی مرا
تو آن دلیل بندگی و سجد در محراب من
با کمان ابرویت صیدم،اسیرم در یک نگاه
در کمندم و خوشم در صید تو جذاب من
چون روح جدا گشته ز تن،جویم هر دم تو را
رحمی بکن بر من پری، ای گوهر کمیاب من
در سر ندارم آرزو،جز بوسیدن روی تو ماه
نوشدارو نباش، بر آن بی نوا سهراب من
حک شده بر سینه ام، نقش و نگار تو پری
آرام کن این عبد تو از هجمه ی گرداب من
شدم آن زاهد پیری، که در آخر عمرش
گم کرد خداوندش، شد آفت در ثواب من
ندانی با خیال تو، کجاها این دلم پر زد؟
سزای عاشق این باشد،تعجیل در عذاب من
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 24 اسفند 1402 12:48
.مانا باشید و شاعر
فرامرز عبداله پور 24 اسفند 1402 16:36
درود
زیبا ودلنشین وبا ملاحت سروده اید
????⚘❤????
رقص قلمتان ابدی
فرامرز عبداله پور 24 اسفند 1402 16:37
درود
⚘⚘⚘⚘⚘
محمود فتحی 27 اسفند 1402 08:12
درودبزرگوار زیبابود