تو کجا عاشق و دیوانه ی معشوق شدی؟
در کجا بود که او را به دلت یار شدی؟
تو در ان لحظه که دل را به دلش می بستی
بود یادت که ز کارت ز دلم پر بستی؟
او کجا اُ من آشفته ی مجنون کجا؟
این دل عاشق و سودای پر از خون کجا؟
فکر میکردم ز ابد در دل من خواهی بود
در دل خانه ی پر عشق خودم خواهی بود
تو چرا دل به دل عاشق من را ندهی؟
تو چرا فرصت دیگر به من اخر ندهی؟
شاید این گفته ی اخر ز دل من باشد
گفته ای ختم بر این قسمت بودن باشد
تو اگر بار دگر فرصت جبران بدهی
فرصتی تو ز برای عمل من بدهی
من به تو قول دهم،که کنم خویش درست
وز برای دل خویش، من کنم راه درست
(تو فقط بنده نوازی کنُ گو من چه کنم
این دل سخت پسند را به خودم جلب کنم)
در حال تکمیل....
عارفه رحیمی ۱۴۰۲/۹/۱۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 18 آذر 1402 16:59
محمود فتحی 20 آذر 1402 17:49
درود بانو احسنت خیلی زیبا وشور انگیر رسا بود پاینده باشید گرامی
عارفه رحیمی جعفری 21 آذر 1402 08:33
ممنونم. سلامت باشید