فریده برازجانی شاعر شیرازی

استاد بانو "فریده برازجانی" فرزند احمد شاعر ایرانی زاده‌ی سال ۱۳۳۳ خورشیدی در شیراز در خانواده‌ای دشتستانی است.
به گفته‌ی خودش: ریشه در نخلستان‌های دشتستان دارد و بزرگ شده با عطرهای نارنج شیراز است.
ایشان پس از فراغت از تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیلات راهی آمریکا شد و در دانشگاه لوئیز یانا، در رشته مهندسی صنایع غذایی و علوم تغذیه ادامه تحصیل داد و از آن دانشگاه فارغ التحصیل شد.
او سال‌هاست که شعر می‌سراید و در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری نیز با روزنامه‌های کشور به خصوص مطبوعات فارس و شیراز همکاری داشته است.
از فعالیت‌های ادبی و مطبوعاتی وی این که صفحه ادبیات روزنامه‌های عصر و نیم نگاه، را پایه‌گذاری و سرپرستی نمود و در تیر ماه ۱۳۷۵ به عنوان گزارشگر برتر نشریات استان فارس انتخاب شد.
او با انجمن شعرای شیراز و جهاد دانشگاهی همکاری نزدیک داشته و مدت‌ها سرپرست و اداره کننده‌ی کلاس‌های شعر و قصه‌ی حوزه هنری فارس بوده است.
خانم برازجانی شاعری است که بیشتر اشعار و سروده‌های خود را در قالب شعر سپید می‌سراید او مدتی اشعارش را در وبلاگ "باران" منتشر می‌کرد.
http://borazjani.blogfa.com


▪︎کتاب‌شناسی:
- از شاخه‌هایم بپرس، تهران: داستان سرا، ۱۳۸۵.
- بافه‌های بارانی، تهران: مرکز نشر صدا، ۱۳۵۶.
- قناری‌های لال؛ شیراز: نوید شیراز، ۱۳۷۲.
 و...


▪︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
تمام نگاه می‌شوی
و من
تمام بُهت
کجا سرود کنم
این شقایق نخوانده را!؟


(۲)
من از داستان زنی می‌آیم
که فصل‌ها را به هم می‌دوزد
و از حراج واژه‌ها
انبوه انبوه تنهایی درو می‌کند
بر زخم‌هایش گل
بر گونه‌هایش
سوخته خوابی
بی‌تعبیر
هیس! اگر برخیزد
یه یک پیاله زمین را پیاده می‌کند.


(۳)
انگشتانت
بوی انار می‌دهند
بهشت را
دانه
دانه
بر لبانم بگذار.


 (۴)
جهان به عطر کافور
نزدیک است
حنابندان کدام کلمه را
جشن بگیرم.


(۵)
[هبوط]  
متولد شدم
دوباره می‌بینم
                  بی‌هیچ پیرایه‌ای.
هبوط چندان آسان نبود
و آگاهی خلاصه نشد
                    در انار وُ سیب وُ دانه‌ای گندم.
و من
       پایانِ برادرانم نخواهم بود.
 حواْ هر روز با دخترانِ داغدارش
                    کودکانِ مرده می‌زاید.
و من
       پایانِ هیچ دختری نخواهم بود.
دوباره می‌بینم
                 بی‌هیچ پیرایه‌ای.
و آبستنِ هزار نسل
                            هزار داستانِ نگفته‌ام. 


(۶)
[برای مادرم]
صدا زد اقیانوس را
                    ـ رود ـ
     به لهجه‌ی باران و پرنده.
اقیانوس
          دریا
                دریا
           روبه آسمان بخار شد.
رود
  به رنگ گل
           شبنم شبنم بارید.
اقیانوس
همچنان طی می‌کرد
                 آسمان
                         آسمان را.
رود
    کوچک و کوچک‌تر می‌شد.
اقیانوس
به خورشید نزدیک و نزدیک‌تر.
رود
به تمام درختان جنگل دخیل بست.
و...
  اقیانوس
به هفتمین آسمان رسیده بود
                           آرام / آبی
                                   و پر از خدا.
رود
           قطره قطره شد
            رود / سنگ شده بود
                       ـ  سنگ.



گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 54 نفر 78 بار خواندند
محمود فتحی (23 /01/ 1403)   |

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا