برف میبارید و چشمان من از غم خیس شد
بی تو روح عشق از حصر جهان ترخیص شد
دست های من برای چیدن تو دیر کرد
میوه ی ممنوعه ی من قسمت ابلیس شد
قصه های بی شماری دارم اما پیش تو
بین آهی و نگاهی،واژه ها تلخیص شد
سال ها می آمد و می رفت ، اما عاقبت
عشق،در قاموس قلبم تا ابد تندیس شد
گریه کردم ،روی برگرداندم و گفتم به تو
باز از سوز زمستان چشم هایم خیس شد
نوید حیدریان
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
میرعبدالله بدر ( قریشی) 28 دی 1395 08:20
درود ها بر شما حیدریان گرامی
غزل خیلی زیبای از قلم توانای شما خواندم
احسنت