این شعر تقدیم میشه به کسانی که سایه پدر بر سرشون نیست
منظومه ی ما را قمری بود که نیست
احساسِ مرا بال و پری بود که نیست
دیوار به دیوار دلم چرخیدم
در سینه ی دیوار، دری بود که نیست
متروکه ترین منزلِ دنیا، دل من بود
وقتی که در آن رهگذری بود که نیست
این راه که همراه ندارد، به که گویم
دل، خوش به همان همسفری بود که نیست
ویران شدم و تکیه به دیوار نکردم
زیرا که پناهم پدری بود که نیست
جواد صارمی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 1
مرتضی برخورداری 20 بهمن 1395 09:01
احسنت :خداوند همه رفتگان را بیامرزد