به شاعرانه هایم در اوج تنهایی
به ترانه های سوخته و شبهایی
که طردم کردند از این دنیا
از تمام رویا ها و آرزوهایی
که در اوج زندگانی مرا به خاک کشیدند
از این حس لعنتی در سرای دردهایی
که درمانی جز شاعرانه ها ندارند
ندارم و نداشته ام هیچ دنیایی
مرا به سکوت بسپار و رهسپار شو
یه سوی یک مرد رویایی
و بکش دلم را به مسلخ دردها
دوباره با همان لبخند خیالی...
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 2 از 5
نظر 5
مسعود احمدی 15 آبان 1394 20:27
علیرضا خسروی 15 آبان 1394 22:33
احسنت
زهرا حسین زاده 16 آبان 1394 14:49
منوچهر منوچهری(بیدل) 17 آبان 1394 00:29
سلام جناب حاتمیان عزیز بسیار زیبا ممنونم لذت بردم
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی) 17 آبان 1394 01:47