3 Stars

اعدام کن یادت را...

ارسال شده در تاریخ : 28 آبان 1394 | شماره ثبت : H941800

آرمانی که در آرزوهایم گم شد

و آدمی که در قعر آرمان هایم جا ماند...

نمیشد و نمیتوانستم بخواهمش

همان یسنای تنهایی قلبم را...

.

بخوان مرادم را از چشمانم، دیگر خسته ام از حرفها و تکرارم...

بیهوده بودم و بیهودگی پیشه ام بود

و از تمام مردم دنیا، همسر من "غم" بود

.

برگهای پاییزی حرف مرا میفهمند،

و فریادی میکشند به عمق قطع نخاع شدن زیر پای این افسرده دل...

 ساعت، منتظران را بیرحمانه دور میزند

و جا میگذارد تو را در خودت قبل از رسیدن به خودت...

ثانیه، تشنج من بود بر قلب سرد زمان.

و زندگی، مرا به سکوت میرساند با تازیانه های یادت بر این خیال متروکه!

.

پایانم برسان که خیابانهای سرد پاییزی تمام شدند...

و اعدام کن یادت را در پستوی افکارم با تشویق ذهنم به فراموشی...

و بخوان مرادم را از چشمانم: که دیگر نیستم و نیستی...

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 176 نفر 278 بار خواندند
علیرضا خسروی (30 /08/ 1394)   | علی حاتمیان (30 /08/ 1394)   | کمال حسینیان (30 /08/ 1394)   | مسعود احمدی (01 /09/ 1394)   | محمد مولوی (08 /04/ 1399)   |

رای برای این شعر
علی حاتمیان (30 /08/ 1394)  کمال حسینیان (30 /08/ 1394)  مسعود احمدی (01 /09/ 1394)  محمد مولوی (08 /04/ 1399)  
تعداد آرا :4


نظر 3

  • علیرضا خسروی   30 آبان 1394 10:22

    applause applause applause applause applause applause rose rose rose rose rose rose rose rose

  • کمال حسینیان   30 آبان 1394 23:12

    سلام و درود جناب حاتمی عزیز
    امشب دومین اثرتان را خواندم و محظوظ شدم
    پاینده باشید

    rose

  • مسعود احمدی   01 آذر 1394 16:41


    ثانیه، تشنج من بود بر قلب سرد زمان.

    و زندگی، مرا به سکوت میرساند با تازیانه های یادت بر این خیال متروکه!

    applause applause applause

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا