هوا بس ناجوانمردانه سرد نیست؛
تن من زیادی نحیف شده!
به عاشقانه های هر دوتایی مان قسم؛
زمستانم دلش برای تو تنگ شده،
من و این آپارتمان دلتنگی؛
از طبقه ی اول همه جا قشنگ شده
از این بالا همه فقط میروند،
نامردمی ها انگاری محو شده!
من از پنجره ی روبرویی دیدم؛
دل و چشمانی که ظاهرا تنگ شده...
تنفس برایم بسیار سخت بود
به چشمانی که در چشمانم خیره شده...
صدای پای آخرین همسفر بود؛
همان حسی که در شعرهایم ملکه شده
تو از پشت پنجره فرار کردی،
دلی که از پنجره سالهاست خسته شده...
همه پنجره ها را دیوار خواهم کرد،
دلم از پنجره سالهاست خسته شده
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 4
مسعود احمدی 17 آذر 1394 23:27
علیرضا خسروی 18 آذر 1394 06:04
احسنت...
احسان امیرسالاری 18 آذر 1394 10:40
درود بر شما
ناب احساستان را آفرین
نسرین قلندری 19 آذر 1394 16:56
دلم از پنجره سالهاست خسته شده
بی نهایت زیبا