پسرک
تن نحیفش
پر ز رخوت
در ا ضطراب انشای فردا بود
«علم بهتر است یا ثروت»
ثروت او
فقر وبیداد بود
فقدان حتی
یک مداد بود
آرزویش اما
کسب علم بود
بدین ره ٫وجودش
همه حلم بود
به جای قلم کبریت داشت
بازغالش
واژه می نگاشت
بناگه آتش به دستش رسید
کبریت رهانید
به انگشت دمید
بدیگونه کبریت
زدستش فتاد
آتش به سرعت
به رختش نهاد
جزخاکستر از
جسم پاکش نماند
بدین حال انشا
به آخر رساند
چو ققنوس .
جان وتنش
همه خاک شد
غریو سخن
بر افلاک شد
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 5
علیرضا خسروی 11 خرداد 1395 01:34
احسنت...
درود بر شما شاعر فرهیخته
موسی ظهوری آرام 11 خرداد 1395 05:48
سروران گرامی باعرض پوزش در سطر آخر قی اضافه است
موسی ظهوری آرام 11 خرداد 1395 05:51
درود برشما جناب خسروی عزیز ممنون از همراهی پر مهرتان
طلعت خیاط پیشه 11 خرداد 1395 21:40
درود بر شما
بسیار زیبا قلم زده اید.
علی معصومی 21 فروردین 1399 20:37
درود و عرض ادب
◇◇◇♡◇◇◇
زیبا سروده اید
آفرین بر شما
☆☆☆☆☆