ســاقی بیــــار ساغر اردیبهشت را
در پهنه حیات بپــا کن بهشت را
می رازعرش کبریا به بَر بندگان فرست
با رحمتت ملائــک روزی فرست را
مطرب کجاست تا که نوازد چغانه ای
از یک کرشمه ات بسراید سرشت را
معشوق اگر به اشارت خود جان ما گرفت
جان میدهدصبای دگر سنگ وخشت را
عاشق برای دیدن معشوق لحظه ای
میگشت کــوی وبرزن ودَیـر و کنشت را
دل میکند طلب به غلط جام جم زما
گر یار با من است طلب از دیگران چرا
غافل بُد از خودواز خویش خویشتن
از رای دیگران به تمنـا صلات را
در باغ بوی گــل و صوت بلبلان
عطر شکوفه بودش واشک برات را
سیراب کرد ابر بهاری زمین سبز
از نو بساخت شاهد وساقی حیات را
بیدار شو زغفلت وبا چشم دل ببین
معشوق با تو بود و ندیدی ثبــات را
صالح چو غم که اگر یار بهر ماست
خوش باش ومی بنوش ونگر جمله ذات را
فرهنگ باریکانی اردیبهشت 91
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
حمیدرضا عبدلی 22 اردیبهشت 1395 06:40
با سلام استاد بسیار عالی موفق باشید
طارق خراسانی 22 اردیبهشت 1395 09:49
سلام بر حضرت مهندس باریکانی
قند مکرر است
از خواندنش سیر نمی شوم
دلمریزاد استاد گرانمهر
در پناه خدا شاد زی.............................................................................................
طلعت خیاط پیشه 23 اردیبهشت 1395 10:26
درود بر شما زیبا سروده اید
علیرضا خسروی 24 اردیبهشت 1395 23:32
درودها بزرگوار
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 14:03
☆☆☆☆☆